حکم شهید همت برای فرماندهی کاک عمر | خودش با آب یخ وضو می گرفت، اما برای سربازانش آب گرم میکرد
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۰۹۳۵۹۶
همشهری آنلاین - حسن حسنزاده: سالها پیش اما امتحان سختتر بود! دشمن واحدی داشتیم از تمام جهان. وقتی موضوع تجاوز به خاک میهنمان پیش آمد. همه برای دفاع رفتند از شیعه و سنی و مسیحی و زرتشتی با رژیم بعث و همدستانش مبارزه کردند. ما هم در این گزارش سراغ فرزند شهیدی رفتیم از برادران اهل سنتمان. «رضا کرد بهمن» هممحلهای ما در محله مجیدیه خاطرههای زیادی از رشادتهای پدرش و دوستی و وحدت ادیان و مذاهب در این محله برایمان تعریف میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
نماز شب را ترک نمیکردجنگ، شیعه و سنی نمیشناخت! وقتی پای تجاوز به کشور در میان باشد هر ایرانی آزادهای با هر دین و مذهبی سلاح در دست میگیرد و در برابر دشمن قد علم میکند. شهید «عمر کرد بهمن» پدر رضا کرد هم دلاور مردی از برادران اهل سنت بود. مردی که وقتی از رضا میخواهم خصوصیات پدر را برایمان توصیف کند، بیاختیار چشمهایش را میبندد و لب به سخن باز میکند. میتوانی از پشت پلکهایش هم بخوانی که از اسطوره زندگیاش حرف میزند. با اینکه در زمان شهادت پدر فقط ۷ سال داشته اما خیلی از وقایع را به خاطر دارد.
گاهی هم از حافظه خانوادگیشان برای یادآوری خاطرات کمک میگیرد و میگوید: «پدر در سال ۱۳۳۱ در شهر نودشه که در نزدیکی پاوه قرار دارد به دنیا آمد. نودشه شهر آبا و اجدادیمان و یکی از مناطق مرزی و استراتژیک زمان جنگ بود. آنجا همه او را «کاک عمر» صدا میکردند. پدرم علاوه بر اینکه استاد ریسندگی و بافندگی بود، ورزشکار هم بود و من از کشتی گرفتنها و وزنهبرداریهایش خاطرات روشنی در ذهن دارم. بسیار با ایمان بود و پایبند به مروت و مردانگی. چندی پیش ملاقاتی با سردار سرتیپ شادمانی داشتم که از همرزمان و نزدیکان پدرم بودند. ایشان میگفتند که من حاضرم در روز قیامت شهادت دهم، شهید کردبهمن هرگز نماز شبش ترک نمیشد.»
به ما درس عدالت میدادیادم هست من و برادرهایم همیشه برای اینکه بتوانیم یک شب را با پدر در پایگاه فرماندهای بگذرانیم به ایشان اصرار میکردیم. من از ۲ برادر دیگرم کوچکتر بودم و پدر تصمیم گرفت یک بار ۲ برادر بزرگ ترم را با خود به پایگاه ببرد. در واقع در همان اواخر که به منطقه رفت برادرانم را با خود برد. آنها شب را در یکی از سنگرها ماندند، جایی که پر بود از قوطی کنسروهایی که برای رزمندهها فرستاده میشد. اینطور که شنیدهام، برادرم «سیروان» یکی از قوطی کنسروها را باز و شروع به خوردن میکند که پدرم سر میرسد، قوطی کنسرو را از دستش میگیرد و میگوید «اینها سهم رزمندگان است.» سیروان شروع میکند به گریه کردن. آخر فقط ۹ سالش بود.
پدرم اما توجهی نکرده و وقتی گریههایش تمام میشود به او میگوید: «آن قوطی کنسرو سهم تو نبود.» تا اینکه یکی از رزمندهها خودش جلو آمده و غذایش را با سیروان تقسیم میکند. پدرم با این کارها از همان کودکی به ما عدالت را یاد میداد. یعنی همه درسهایش همینطور عملی بود. عادل، صفتی بود که همه اهالی شهر به پدرم میدادند. یادم هست اگر ما در زمان کودکیمان به اقتضای سن و سال کار اشتباهی میکردیم، همه به ما میگفتند شما پسر کاک عمری نباید این کارها را انجام دهی.»
برای سربازانش آب گرم میکردهمرزمانش میگفتند با اینکه فرمانده عملیات بود اما بسیار خاضعانه با سربازانش رفتار میکرد و نسبت به آنها همیشه احساس مسئولیت داشت. این خاطره را یکی از سربازان برای عمویم تعریف کرد. میگفت پدرم صبحها همه سربازان را برای نماز صبح از خواب بیدار میکرد. منطقه نودشه یک منطقه سرد و کوهستانی با راههای صعبالعبور بود. وضو گرفتن با آن آبهای یخ بسته کوهستان کار آسانی نبود اما پدرم زودتر از همه بیدار میشد و خودش برفها را در قابلمه میریخت و آنها را گرم میکرد تا سربازانش راحتتر وضو بگیرند.
وقتی به او میگفتند: «فرمانده شما وضو نمیگیرید؟ » میگفت: «من وضویم را گرفتهام.» آن سرباز تعریف میکرد که یک شب با هر زحمتی که بود تا نماز صبح بیدار ماندم و فرمانده را زیر نظر گرفتم. دیدم زودتر از همه بیدار میشود و میرود پای یخ و برفها. آب را آماده میکند برای سربازان اما خودش با همان آب یخ بسته وضو میگیرد.»
نامههای شهید همتسال ۵۹ که سپاه پاسداران تشکیل شد پدرم نه تنها خود بلافاصله به عضویت آن درآمد بلکه اطرافیان و همشهریان دیگر را هم به این کار ترغیب کرد. زمانی که منافقان و کومولهها در این مناطق فعالیت میکردند، در مناطق عملیاتی به مبارزه با آنها میپرداخت. شهر نودشه همانطور که گفتم در منطقه مرزی واقع شده و در یک موقعیت کوهستانی با راههای صعبالعبور و زمستانهایی بسیار سخت است. همه اینها شرایط را برای کومولهها، منافقان و دموکراتها فراهم میکرد تا در این منطقه فعالیت کنند. حتی زمانی هم توانستند با همکاری همدیگر و با محوریت نیروهای رژیم بعث، نودشه را تصرف کنند. روستاهای اطراف نودشه همگی تخلیه شده بود و تنها اینجا مانده بود. پدرم به همراه شهید همت و شهید ناصر کاظمی که رابطه نزدیکی هم با هم داشتند.
در یک عملیات موفق توانستند در سال ۶۰ نودشه را پس بگیرند و پاوه را هم آزاد کنند. در واقع در همان عملیات بود که شهید همت پدرم را بهعنوان فرمانده عملیاتها و جنگهای نامنظم و چریکی منطقه منصوب کردند. هنوز هم نامههایی که شهید همت برای انجام عملیات برایشان میفرستادند را نگه داشتهایم. تصاویری از آن روز را که نیروهای سپاه با همکاری بسیج، نودشه را از بعثیها و کومولهها پس گرفتند در خاطرم دارم. نیروهای مخالف از پاوه عقبنشینی کردند و به سمت مرز عراق فرار کردند. روستای نودشه در تمام مدت جنگ در متن وقایع بود. صدای بمباران، تیراندازی که در لابه لای کوههای برف گرفته میپیچید انگار جزیی از زندگی مردم شده بود. سال ۶۶ بود که نودشه به دست صدام بمباران شیمیایی شد. هنوز هم آثار خرابیهای آن در نودشه وجود دارد. البته خانوادههای زیادی از نودشه هم شیمیایی شدند.
پیراهنی که ماندگار شدبا اینکه پدرم فرمانده عملیاتهای منطقه بود اما همیشه خودش برای انجام عملیات ابتدا به شناسایی منطقه میرفت. اما بار آخر، عملیات بهصورتی بود که بدون شناسایی منطقه به آنجا اعزام شدند. دستور انجام عملیات به یک باره صادر شد و آنها انگار فرصتی برای شناسایی نداشتند. ۱۹ نفر بودند که برای دفاع از پاوه و ایران به منطقه نوسود رفتند. در آن عملیات که نامش محمد رسولالله بود نیروهای منافقان و رژیم بعث با یکدیگر همکاری میکردند. دشمن دسته آنها را قیچی کرد و همگی در آن عملیات شهید شدند. تا مدتی پیکرهایشان در آن منطقه مانده بود.
کمی بعد با رایزنیهایی که سپاه انجام داد، پیکر شهدا به خانههایشان بازگشت. وقتی پدرم را آوردند تمام نودشه از خانه بیرون آمده بودند. جای ۲۰ گلوله روی تنش، پیراهنش را پاره پاره کرده بود. آن پیراهن را هنوز هم مادرم نگه داشته است. حتی بعدها از سپاه آمدند و آن پیراهن را برای موزه دفاع مقدس از مادرم خواستند اما او تصمیم گرفته بود آخرین پیراهن پدر را پیش خودش نگه دارد.»
***
در مسجد زیارتعاشورا میخوانماز رضا میپرسم، واقعیت این است که دشمن در آن زمان هم مانند الان بسیار روی تفرقه انداختن بین شیعه و سنی حساب باز کرده بود، نظر پدرتان در اینباره چه بود و واقعاً چگونه فکر میکرد؟ نوار ضبط شدهای از صدای پدرم موجود است که در آن با پدربزرگ و مادربزرگم درباره جنگ صحبت میکند. به آنها میگوید: «به خدا قسم شیعیان برادران ما هستند. در این جنگ صدام مسلماً ظالم است. باید برای مقابله با او و یک دنیا که پشت او هستند ایستادگی و وحدتمان را با برادرانمان حفظ کنیم. باید با هم برای پرچم اسلام و برای خاکمان با آنها مبارزه کنیم.» به ما هم آموخت مثل خودش فکر کنیم.
تا جایی که من میگویم هیچ اختلافی بین شیعه و سنی وجود ندارد. دلیلش هم این است که من و بسیاری از اقوام همسرمان شیعه هستند. تا به حال بارها پیش آمده که در زندگی اختلاف سلیقه داشته باشیم اما هیچوقت اختلافمان به خاطر مذهب نبوده است، چون اصلاً اختلافی وجود ندارد. ما بارها با هم به زیارت حرم امام رضا(ع) رفتهایم. خودم در مسجد امام حسن مجتبی(ع) مجیدیه زیارت عاشورا میخوانم. اگر صدای خوبی هم داشتم برای مجالس ایشان مداحی هم میکردم. چه کسی میتواند بگوید که امام حسین(ع) حق نیست؟ وقتی پیامبر اکرم(ص) میفرمایند حسن و حسین جوانانی هستند که کلید بهشت در دست آنهاست. مگر میشود به آنها عشق نورزید؟ اگر گاهی برخی میخواهند به آتش اختلاف دامن بزنند باید بدانیم که کارشان همان کار استکبار است.
آنها میخواهند شیعه و سنی کمترین شناخت را نسبت به هم داشته باشند. چون اگر اهالی این ۲ مذهب نسبت به هم شناخت پیدا کنند میبینند که نه تنها اختلافی ندارند بلکه چه نقاط مشترک زیادی هم بینشان وجود دارد. همان نقاط اشتراکی که باعث وحدت میشود و اگر شیعه و سنی با هم وحدت داشته باشند، آنجاست که خانه استکبار ویران خواهد شد. این روزها هم که مسئله وحدت باید پررنگتر شود، جنگ الان یک جنگ فرهنگی است. خدا را شکر بار دیگر پیروان این ۲ مذهب وحدتشان را در قبال توهین رسانه فرانسوی به پیامبر اکرم(ص) ثابت کردند. پدر بزرگم به زبان کردی شعرهای زیبایی میسرود. یکی از شعرهای زیبایش را به یاد دارم همیشه آن ایام این بیت روی لبش بود که میگفت: شیعه و سنی فرقی نیه، رهبر ما خمینیه»
وحدت ادیان و مذاهبرضا کرد بهمن در تمام طول مصاحبه به وحدت بین شیعه و سنی و سایر اقلیتهای مذهبی ایران تأکید دارد. به نظرم رسید با توجه به مطالبی که در مورد خصوصیات پدر برایمان تعریف میکند، باید این موضوع را هم از آن شهید بزرگوار به ارث برده باشد. با تأکید خاصی در مورد محلهای که در آن زندگی میکند میگوید: «ما در محله مجیدیه زندگی میکنیم. جایی که به نظر من یکی از نمادهای وحدت شیعه و سنی و مسیحیان ایران است. اینجا همه با هم در کنار هم در یک محله، در یک خیابان، در یک کوچه و آپارتمان زندگی میکنیم، بدون اینکه کوچکترین مسئله اختلاف برانگیزی به وجود آمده باشد. از یک فروشگاه خرید میکنیم و بچههایمان به یک مدرسه میروند و اصلاً اختلافی وجود ندارد. اکثر جمعیت کشورمان شیعه هستند اما شما ببینید که من بهعنوان اهل سنت هر کجای این خاک که میروم حس غریبی ندارم. یعنی همه جای ایران راحتم و آرامش دارم. پدرم برای همین آرامش این آب و خاک جنگید و برای همین وحدت امروز ما مبارزه کرد. خاطرم هست وقتی که با جمعی از دوستانمان به مسافرتی رفته بودیم. برای نماز وارد مسجدی شدیم که همه برای نماز جماعت آماده میشدند، ما هم به سرعت وضو گرفتیم و به نماز جماعت پیوستیم. دست باز نمازمان را خواندیم درست مثل برادران شیعه مان. اما همه به سوی یک قبله بودیم و تنها همین مهم است و بس.»
یادماننام و نام خانوادگی: شهید عمر کردبهمن
سال تولد: ۱۳۳۱
سال شهادت: ۲۰/۹/۱۳۶۵
محل شهادت: نوسود
*منتشر شده در همشهری محله چهار به تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۸
کد خبر 737972 برچسبها محله همشهری محله دفاع مقدس تهرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: جشنواره فیلم فجر محله همشهری محله دفاع مقدس تهران شیعه و سنی شهید همت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۹۳۵۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اظهارات جنجالی دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد! / پرونده باز است
روزنامه اعتماد در مطلب خود تحت عنوان «پرونده باز است» با انتشار یک مقدمه به قلم بهاره شبانکارئیان نوشت:
* طی چند هفته گذشته خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد. پس از این ادعا سعی کردم با خانواده این کارگردان و فیلمنامهنویس مشهور سینمای ایران صحبتی داشته باشم. همسر و خواهر مرحوم پوراحمد حاضر به گفتگو نشدند، اما دخترمرحوم حاضر شد گفتوگویی داشته باشد، آن هم پس از پیگیریهای مکرر و چندین روزهام. لازم به ذکر است که عنوان کنم این گزارش صرفا بر اساس گفتههای دخترمرحوم کیومرث پوراحمد تنظیم شده است و انتشار آن از سوی روزنامه به معنای تایید یا رد صحبتهای مصاحبهشونده نخواهد بود. همچنین در مورد عنوان این گزارش نیز لازم میدانم توضیح دهم که «پرونده باز است» نام آخرین فیلمی است که به کارگردانی و نویسندگی کیومرث پوراحمد ساخته شده و موضوع آن برگرفته از پروندهای جنایی و پرحاشیه در دهه ۸۰ است.
در ادامه این مطلب آمده است:
* «ما مطمئن هستیم و میدانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبتهای دختر کیومرث پوراحمد برای «اعتماد» است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است....
* و این در حالی است که تصویری از حلقآویز شدن این کارگردان سینما نیز نشان میدهد؛ آثار جراحت روی دو دست او وجود داشته است. همچنین اطلاعات جدیدی به تازگی در مورد ثبت شکایت خانواده شنیده شده که «اعتماد» آن را صد درصد تایید نمیکند، اما این اطلاعات حاکی از آن است که خانواده پوراحمد شکایتی با موضوع مرگ مشکوک مرحوم پوراحمد ثبت کردند. ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ اخباری ضد و نقیض در رسانهها و مجلات هنری منتشر شد. ابتدا برخی رسانهها نوشتند؛ کیومرث پوراحمد، کارگردان و فیلمنامهنویس مشهورایرانی در ویلایی در بندر انزلی بر اثر ایست قلبی درگذشت، اما ساعاتی بعد یک مجله هنری دلیل مرگ کیومرث پوراحمد را خودکشی اعلام کرد.
* مرکز اطلاعرسانی پلیس نیز در اطلاعیهای در مورد مرگ کیومرث پوراحمد اعلام کرد: «در پی اعلام یک فقره خبر فوت مشکوک فردی سالخورده در دهکده ساحلی بندر انزلی به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان بندر انزلی قرار گرفت. با توجه به اهمیت رخداد، پلیس آگاهی برای بررسی صحت و سقم موضوع در محل حادثه حضور پیدا کردند که با جسد بیجان کارگردان نام آشنای کشورمان کیومرث پوراحمد مواجه شدند. یافتههای پلیس حاکی از آن است که در کنار جسد مرحوم پوراحمد نوشتهای کشف شده است که متاسفانه حکایت از اقدام او به خودکشی دارد.»
* با این حال و با گذشت یکسال از این ماجرا در فروردین ماه ۱۴۰۳، توران پوراحمد؛ خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی اعلام کرد که برادر او به قتل رسیده وآثار جراحت بر بدن او مشهود بوده است. پس از اظهارات خواهر کیومرث پوراحمد «اعتماد» سعی کرد با یکی از اعضای خانواده پوراحمد گفتوگویی داشته باشد.
دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه میگوید:
* «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال میشناخت ویلا اجاره میکرد و به شمال میرفت، چون میخواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا میرفت؛ یعنی اولینبار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبهرو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»
* (در پاسخ به اینکه آیا مرحوم قبل از مرگشان پیگیر فیلم «پرونده باز است» بوده): «فیلم «پرونده بازاست»، هنوز تمام نشده بود و تدوین آن مانده بود. همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت میخواهد به تهران برود تا بخشی از موزیکها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم میشد، اشاره کردم و از تلفنها و پیامهایی که مربوط به همین قرارهای کاری میشد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتابهایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتابهای او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصتطلبی بود و ما نمیدانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران میشناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد.
* به هر حال پدرم باید در چاپ این کتابها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمیرسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برایمان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتابهای دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتابها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت میخواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که میخواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیهکننده برخی سکانسها را حذف کرد و تغییر داد.»
* دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز میگوید: «عمهام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچوجه درست نیست.» ....
* ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ فلاح میری، دادستان مرکز گیلان در رابطه با نامه کشف شده در محل فوت کیومرث پوراحمد و خبر فوت او اعلام کرد: «نوشتهای که همراه مرحوم پوراحمد کشف شده، نوشتهای کاملا شخصی، خصوصی و خانوادگی است. مرحوم در انتهای نامه تاکید کرده غیر از خانوادهاش کسی از محتوای نامه باخبر نشود و با توجه به اینکه خانواده مرحوم از محتوای نامه مطلع هستند در صورت صلاحدید محتوای آن را منتشر خواهند کرد. همچنین به محض دریافت گزارش، بازپرس ویژه قتل در محل حاضر شد و با بررسیهای اولیه نظر برخودکشی این کارگردان سینما داشت که واکاوی جزییات، مستلزم رسیدگی دقیق قضایی است. جسد به پزشکی قانونی انتقال داده شد تا علت تامه مرگ بررسی شود و خبر تکمیلی متعاقبا اطلاعرسانی میشود.»
* این در حالی است که تاکنون و با گذشت یکسال هنوزخبر تکمیلی مربوط به علت تامه مرگ از سوی ضابطان و مراجع قضایی منتشر نشده است.
* ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲؛ چهلمین روز درگذشت کیومرث پوراحمد، اکثر خبرگزاریها از جمله اطلاعات آنلاین به یادداشتی در صفحه اینستاگرامی دختر کیومرث پوراحمد اشاره کرد و نوشت: «چهلم شد. چهل روز گذشت از آن روزی که دنیای ما برای همیشه عوض شد. این انسان عاشق ایران بود. عاشق ایران و مردمش بود. از آنها الهام میگرفت و در عوض عشقش را توی آثارش تقدیم میکرد به مردم پاک و مهربان ایران زمین. همه صحبتها، مسیجها و ویسهای پدرم در ساعتهای آخر زندگی شاد و پر از امید بود. در طول دو، سه ساعت تصمیم میگیره به زندگی خودش خاتمه بده؟ خودش را با دست و بدن زخمی، کبود و آسیبدیده حلقآویز کنه؟ ما را که باکی نیست، زمین گرده و خدا بزرگ و مهربون و همیشه هم باهامون.»
* پگاه پوراحمد در آخر تاکید کرد: «پرونده باز است.» ...
tags # سینما سایر اخبار اسرار تکامل آلت جنسی؛ رابطه جنسی انسانهای اولیه مثل گوریلها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غولپیکری که توسط انسانها به وجود آمد! اتفاق عجیب که همزمان با انقراض دایناسورها در زمین رخ داد! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟